هانیه وهابی - ابولهب، در حالی که در اثر نفسنفس زدن، سینهاش خسخس میکرد، عصایش را پشت در اتاق گذاشت و وارد میهمانخانه شد.
در اتاق بزرگ میهمانخانه، ۲ مشعل بر دیوارهای ۲ سو، میسوختند. مردان خاندان بنیهاشم، هر ۲یا چند نفر با یکدیگر گرم گفتوگو، خنده و شوخی بودند. صداهای درهم آنان اتاق را انباشته بود.
پیامبر به رسم صاحبان میهمانی، در سمت راست در ورودی اتاق نشسته بود. او به ابولهب نیز مانند دیگران «خوشآمد» گفت و وی را به سوی قسمتی از مجلس که خالی بود راهنمایی کرد. سپس به پسرعموی نوجوانش، علی (ع)، گفت: «غذا را بیاورید!»
امام علی (ع) به سرعت روانه گوشه انتهایی حیاط شد. در آنجا ۲اجاق سنگی بزرگ برپا بود. غذاها از مدتی پیش آماده بودند اما برای آنکه سرد نشوند، آنها را بر آتش ملایم درون اجاقها گذاشته بودند.
در این هنگام، پسرخوانده جوان پیامبر، زید، نیز از راه رسید. زید به سفارش امام علی (ع)، به آوردن سفره و ظرفها پرداخت.
حضرت علی (ع) از میان ظرفها، سینی گرد و بزرگ مسی را برداشت.
با کفگیر، کتهای را که با گندم نیمکوفته پخته شده بود، از داخل دیگ به درون سینی ریخت. ران بریان گوسفند را از سر سیخ بیرون کشید و بر کته گندم گذاشت. آنگاه سینی را به میهمانخانه برد.
در این هنگام، زید نیز سفره بزرگ کتانی را بر کف اتاق پهن کرده بود و بشقابهای سفالی لعابدار فیروزهای و قهوهای رنگ را در ۴سوی آن چیده بود و ... .